بروبچ کلاس دوم سه
بروبچ کلاس دوم سه
دانش آموزان کلاس دوم سه مدرسه تیزهوشان شهید بهشتی بجنورد دوره اول 
قالب وبلاگ

مقدمه

این سخن بسیار گفته شده است كه برای پی بردن به ساختمان پر كاهی با عمق و دقت، باید جهان را به درستی شناخت؛ امّا آن كس كه بتواند با چنین عمق و دقتی به ساختمان پر كاهی پی برد، در هیچ یك از امور جهان نكته تاریكی نخواهد یافت.من شرح حال انیشتن  برای آن كسانی كه می خواهند چیزی از جهان پر تناقض قرن بیستم درك كنند  بیان می کنم و اینك شرح حال زندگی او از كودكی تا پایان عمر: آلبرت انیشتین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد. امّا شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است. زیرا یك سال بعد از تولّد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردیدند.

پدر آلبرت، هرمان انیشتین كارخانه كوچكی برای تولید محصولات الكترو شیمیایی داشت و با كمك برادرش كه مدیر فنی كارخانه بود از آن بهره برداری می كرد. گر چه در كار معاملات بصیرت كاملی نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گرچه با حكومت پروسی ها مخالفت داشت امّا امپراطوری جدید آلمان را ستایش می كرد و صدر اعظم آن «بیسمارك» و ژنرال «مولتكه» و امپراطور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی می داشت. مادر انیشتین كه قبل از ازدواج پائولین كوخ نام داشت، بیش از پدر زندگی را جدی می گرفت و زنی بود اهل هنر و صاحب احساساتی كه خاصّ هنرمندان است و بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار، موسیقی بود.

 

آلبرت كوچولو به هیچ وجه كودك اعجوبه ای نبود و حتّی مدّت زیادی طول كشید تا سخن گفتن آموخت به طوری كه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص و غیر عادی باشد؛ امّا بالاخره شروع به حرف زدن كرد؛ ولی غالباً ساكت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را كه مابین كودكان انجام می گرفت و موجب سرگرمی كودك و محبّت فی ما بین می شود را دوست نداشت.

 

آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم كاتولیك تحصیل كرد و از آن لذّت فراوان برد و حتّی در مواردی از دروس كه به شرعیات و قوانین مذهبی كاتولیك بستگی داشت چنان قوی شد كه می توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهای معلّم جواب دهند، او به آنها كمك می كرد.

 

انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدایی را ترك كرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت پول» وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتكب خطایی می شدند راه و رسم تنبیه ایشان آن بود كه می بایست بعد از اتمام درس، تحت نظر یكی از معلّمان، در كلاس توقیف شوند و با در نظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز كلاسهای درس، این اضافه ماندن شكنجه ای واقعی محسوب می شد.

 

 

ذوق هنری

ذوق هنری انیشتین چنان بود كه وقتی پنج ساله بود، روزی  پدرش قطب نمایی جیبی را به وی نشان داد خاصّیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی در كوك تأثیر عمیقی گذاشت. با وجود آنكه هیچ عامل مرئی در حركت عقربه تأثیری نداشت، كودك چنین نتیجه گرفت: در فضای خالی باید عاملی وجود داشته باشد كه اجسام را جذب كند.

 

وقتی كه انیشتین پانزده ساله بود، حادثه ای اتفاق افتاد كه جریان زندگی او را به راه جدیدی منحرف ساخت: هرمان پدر او در كار تجارت خویش با مشكلاتی مواجه شد و در پی آن صلاح را در آن دیدند كه كارخانه خود را در مونیخ بفروشند و جای دیگری را برای كسب و كار خود ترتیب دهند. از آن جا كه وی خوش بین و علاقمند به كسب لذّتها بود، تصمیم گرفت كه به كشوری مهاجرت كند كه زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور ایتالیا را انتخاب كرد و در شهر میلان مؤسسه مشابهی را ایجاد كرد. هنگامی كه وارد شهر میلان شدند آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعیت كشور آلمان را ترك گوید. آقای هرمان به وی تذكر داد كه این كار زشت و نابهنجار است.

                               

 

دوران دانشجویی

در این دوران، مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مركزی به استثنای آلمان، مدرسه دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شركت كرد ولی به خاطر اینكه در علوم طبیعی اطلاّعات وسیعی نداشت در امتحان پذیرفته نشد. با این حال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست كرد كه دیپلم متوسطه ای را كه برای ورود به دارالفنون لازم است در یك مدرسه سوئیسی به دست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر كوچك «آرائو» كه با روش جدیدی اداره می شد معرفی كرد. بعد از یك سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را به دست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با این كه درسهای فیزیك دارالفنون آمیخته با هیچ گونه عمق فكری نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریك كرد كه كتب جستجو كنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان كلاسیك فیزیك نظری از قبیل: بولترمان، ماكسول و هوتز را با حرص عجیبی مطالعه كرد. شب و روز اوقات او با مطالعه این كتابها می گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه ای آشنا شد كه چگونه بنیان ریاضی مستحكمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود را پایان داد و با مسأله مهم داشتن شغل مواجه شد. از آنجا كه نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پولی تكنیك به دست آورد، تنها یک راه باقی ماند و آن این بود كه چنین شغل و مقامی را در مدرسه متوسطه ای جستجو كند.   

 

اكنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بیست و یك سال داشت و تبعیت سوئیس را به دست آورده بود. او در این هنگام داوطلب شغل معلّمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از كار خود راضی و حتّی خوشبخت بود كه می تواند به پرورش جوانان بپردازد امّا به زودی متوجّه شد كه معلمّان دیگر نیكی را که او می كارد ضایع و فاسد می كنند و این شغل را ترك كرد. بعد از این دوران تاریك، ناگهان نوری درخشید و بعد از مدّتی در دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر «برن» انتقال یافت. كمی بعد از انتقال به شهر برن انیشتین با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه پولی تكنیك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر پی در پی بود كه اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. كار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتّی بسیار جالب می نمود وظیفه وی آن بود كه اختراعات را كه به دفتر مذبور  می آوردند مورد آزمایش  اوّلیه قرار می داد. شاید تمرین در همین كار موجب شده بود كه وی با قدرت خارق العاده و بی مانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درك و استخراج كند. چون انیشتین به خصوص به قوانین كلی فیزیك علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود كه با كمك محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج كند.

 

در اواخر سال 1910 كرسی فیزیك نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشكده به وسیله امپراتور اتریش انجام می گرفت كه معمولاً حقّ انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ وا می گذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب، قبل از همه، بر عهده فیزیكدانی به نام «آنتون لامپا» بود و او برای انتخاب استاد، دو نفر را مدّ نظر داشت كه یكی از آنها «كوستاویائومان» و دیگری «انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و پس از كش و قوسهای فراوان انیشتین، این مقام را پذیرفت. او صاحب دو ویژگی بود كه موجب گردید وی استاد زبردستی گردد. اوّلین آنها این بود كه علاقه فراوانی داشت تا برای عدّه بیشتری از همنوعان خود و به خصوص كسانی كه در حول و حوش او می زیسته اند مفید باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود كه انیشتین را وا می داشت كه نه فقط افكار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد بلكه روش تنظیم آنها به نحوی باشد كه چه خود او و چه مستمعان از نظر جهان شناسی نیز لذّت می برند.

هدف انیشتین این بود كه فضای مطلق را از فیزیك بر اندازد. تئوری نسبی سال 1905 كه در آن انیشتین فقط به حركت مستقیم خط متشابه پرداخته بود موجب شد که انیشتین با كمك از «اصل تعادل» پدیده های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی كند كه قابل مشاهده بوده اند و می توانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید كرد.

 

                                 

عزیمت از پراگ

در مدّتی كه انیشتین در پراگ تدریس می كرد، نه فقط نظریه جدید خود را بنا نهاد بلكه با شدّت بیشتری نظریه خود را درباره كوآنتوم نو، كه در شهر برن شروع كرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل، انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع داد كه در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترك خواهد كرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب  سر و صدای بسیار در این شهر شد. در سر مقاله بزرگترین روزنامه آلمانی شهر پراگ نوشته شد: « نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترك كرد.»

 انیشتین عازم شهر زوریج گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه پولیتكنیك زوریج مشغول به كار ش.د شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود كه بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان، علاقه داشتند كه وی به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط باشدد. سالها بود كه مقامات رسمی آلمان كوشش می كردند كه شهر برلن نه فقط مركز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد، بلكه در عین حال كانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد. به همین جهت از انیشتین دعوت به عمل آوردند. مدّت كمی بعد از ورود انیشتین به برلن، انیشتین از همسر خویش هیلوا كه از جنبه های مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و زندگی را با تجرد گذراند. هنگامی كه به عضویت آكادمی پادشاهی انتخاب شد، سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن تر بودند بیش از حد جوان می نمود. در عین حال همه، انیشتین را در وهله اوّل مردی مؤدب و دوست داشتنی می دانستند.

 

فعالیت اصلی انیشتین در برلن این بود كه با همكاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیك درباره كارهای علمی، مصاحبه و مذاكره كند و آنها را در تهیه برنامه جستجوی علمی راهنمایی كند. هنوز یك سال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود كه در ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد. در مدّت جنگ جهانی اوّل، روزنامه های برلن همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان می نوشتند. در عین حال انیشتین در منزل خود با دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا كرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و همچنین او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با این حال انیشتین با او ازدواج كرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی كه در نتیجه آن بر دنیای علم سایه افکند، مانع از آن نشد كه انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تكمیل نظریه ثقل خویش نپردازد. وی با پیمودن راه تفكری كه در پراگ و زوریخ پیش گرفته بود توانست در سال 1916 نظریه ای برای ثقل بپردازد و جاذبه عمومی بنا نهد كه مستقل از نظریه های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت كامل بود.

 

اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجه دانشمندانی واقع گردید كه دارای قدرت خلاق علمی بودند. تأیید تجربی نظریه انیشتین توجه عموم مردم را به شدّت جلب كرده بود. از این پس دیگر انیشتین مردی نبود كه فقط مورد توجه دانشمندان باشد و بس. به زودی وی نیز همچون زمامداران مشهور ممالك، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر شهرت عام به دست آورد.

 

                             

مسافرتهای انیشتین

تبلیغات مخالف و حملاتی كه علیه انیشتین می شد موجب گردید كه در تمام ممالك جهان و در همه طبقات اجتماعی توجه عموم مردم به سوی تئوریهای او جلب شود. مفاهیمی كه برای توده های مردم هیچ گونه اهمیتی نداشته است و عامه ایشان تقریباً چیزی از آن درك نمی كردند، موضوع مباحث سیاسی گردید. انیشتین در این زمان، سفرهای خود را آغاز كرد. ابتدا به هلند، بعد به كشورهای چك و اسلواكی، اسپانیا، فرانسه، روسیه، اتریش، انگلیس، آمریكا و بسیاری كشورهای دیگر. اما نكته قابل توجّه این است كه وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورك وارد شدند با استقبال شدید و تظاهرات پر شوری مواجه شدند كه به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یكی از دانشمندان رخ نداده بود.

انیشتین به آسیا و به كشورهای چین، ژاپن و فلسطین سفر كرده است و این خاتمه سفرهای او بود. در سال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اكناف جهان، بار دیگر در برلن مستقر گردید. حملات، همچنان بر او ادامه داشت و نظریات او را به عنوان بیان افكار قوم یهود و به سوی فاشیسم می دانستند. به این دلیل انیشتین به شهر پرنیستون در آمریكا می رود. بعد از چندی همسرش الزا در سال 1936 از دنیا می رود و خواهر انیشتین كه در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش می آید. در همین دوران انیشتین تابیعت كشور آمریكا را می پذیرد. انیشتین در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرنیستون را ترك كرد؛ ولی این تغییر سمت رسمی، تغییری در روش زندگی و كار او به وجود نیاورد وی كماكان در پنیستون به سر می برد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.

 

 

آخرین سالهای زندگی انیشتین

این دوران تجسّس در نیمه انزوای شهر پرنیستون به تدریج با اضطراب و اغتشاش آمیخته می شد. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود؛ لیكن این دوره ده ساله درست مصادف با هنگامی بود كه عهد بمب اتمی شروع می گردید و بشریت تمرین و آموزش خویش را در این زمینه آغاز می كرد. بنابراین مسأله واقعی كه برای او مطرح شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود. با وجود اینكه منظور ما در این جا دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای زندگی او می باشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نكنیم همین چشم انداز هم ناقص خواهد بود. یكی از آنها نامه مشهوری است كه وی می بایست برای همكاری، خود را در شوروی بفرشد و دوم شرح وقایعی است كه در اوضاع و احوال فیزیكدانان  آمریكایی، خاصه دانشمندان اتمی، در داخل مملكت خودشان تغییر بسیار ایجاد كرد.

                                  

اكنون می توانیم به صورت شایسته تری همه آنچه را كه گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می شد، مشاهده كنیم و سر انجام روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفكر قرن بیستم، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان، مردی كه احتمالاً همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالك متحده آمریكای شمالی از زندگی و تفكر و مبارزه دست كشید و از دار دنیا رفت.

 

 

در پایان به اظهار نظرهای برخی از مشاهیر درباره انیشتین بعد از وفات وی می پردازیم:

"پیشرفتی كه انیشتین نصیب معرفت ما درباره طبیعت كرد از قدرت مهم جهان امروزی خارج است. فقط نسلهای آینده خواهند توانست مفهوم واقعی آن را درك كند." «دكتر هارولددوز، رئیس دانشگاه پرنیستون در آمریكا»

"وی دانشمند بزرگ این عصر و به واقع یكی از جویندگان عدالت و راستی بود كه هرگز با ناراستی و ظلم مصالحه نكرد."  «جواهر لعل نهرو، نخست وزیر هند»

"انیشتین مُرد اما علمش نمرد. او تنها تفكر و دانش خویش را برای ما باقی گذارد تا راه گشای بسیاری از مسائل ما باشد."

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: دانستنیها، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 13 اسفند 1393برچسب:, ] [ 16:28 ] [ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

خوش آمدید Welcome
آرشيو مطالب
ارديبهشت 1395
اسفند 1394 بهمن 1394 دی 1394 آذر 1394 مهر 1394 شهريور 1394 مرداد 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393
امکانات وب

خبرنامه وب سایت: